FARSHAD GENIUS
وبلاگی برای منوتو
نگارش در تاريخ جمعه 11 مرداد 1392برچسب:, توسط FARSHAD

salam

in weblogam dg tatil sho

www.ftu.loxblog.com

in addrese webe jadidame.sar bezanid b oon,nazar faramoosh nashe

نگارش در تاريخ شنبه 22 تير 1392برچسب:, توسط FARSHAD

 

 

وقتي که ميزني تو گل

 

 

 

 

دنيا توآغوش منه

 

 

 

 

وقتي که نيستي

 

 

 

 

غصه هاي دنيا تو قلب منه

 

 

 

 

 

باشه برو

 

 

 

 

ولي بدون تا آخرش،فکرت توي ذهن منه

 

 

 

 

درسته که حالا ديگه نيست تو تيمم

 

 

 

 

ولي هنوز علي آقا بزرگتره تيم منه!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

علي آقا....رفتي؟....تنهامونگذاشتي؟....باشه...رسم زمونه است،تقصير

 

 

 

..

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 تونيست....توسالاري.آقايي...جادوگر...کاشخداحافظي ميکردي....کاش باپيراهن پرسپوليس از فوتبال

 

 

 

 

خداحافظي مي کردي...دلم خيلي تنگميشه...واسه دريبلات...واسه عصبانيتات...هيييي....علي آقا مواظب

 

 

 

 

خودت باش....هواي تبريز سرده...زمستوناش استخوناي آدم يخ ميزنه...لباس گرم بپوش....باشه؟؟....علي آقا

 

 

ديگه وقتتو نميگيرم...فقط بدون دوست داريم....8هميشه مقدس ما....!!!!

نگارش در تاريخ جمعه 14 تير 1392برچسب:, توسط FARSHAD

 دوربیـن مخفـی های جالـب و عجیـب!

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.netگروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net
گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران ســــان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران ســــان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران ســــان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران ســــان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران ســــان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران ســــان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران ســــان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران ســــان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران ســــان | www.IranSun.net
گروه اینترنتی ایران ســــان | www.IranSun.net



گروه اینترنتی ایران ســــان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران ســــان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران ســــان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران ســــان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران ســــان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران ســــان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران ســــان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران ســــان | www.IranSun.net
گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net



گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

نظر یادتون نره !!!!!!!!!!!!

نگارش در تاريخ جمعه 14 تير 1392برچسب:, توسط FARSHAD

 منتخبی از عکس های معروف و دیدنی

 















































































نگارش در تاريخ چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:, توسط FARSHAD

 ســـلام ب دوستای گلم...  


  متاسفانه تا بعد از امتحانا 

دیگ نت نمیام...   



اخه باید برم  
 درسامو بخونم دیگ 


  شرمنده همه کشته مرده های وبم...  


  بعد امتحانا    با ی عالمه آپ قشنگ میام! 


برام دعا کنید...  

  فقط تو این چن وخ 
 منو فراموش نکنینا... 




من دیگ رفتم    تا حدودا  یک ماه دیگ نمیام..


فقط برا تایید نظرا هفته ای یبار میام.... 




راستی این پستو نظردهیشو فعال میذارم...
 


 تا با معرفتا  
  مشخص بشن 
  


  و بی معرفتا رو هم بندازم بیرون...




 اولین نظرو ببینم کی میذارها 


بای همگی...


نگارش در تاريخ پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط FARSHAD

سر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم كه میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت كنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم.


تا اینكه یك روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی كه من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا كنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی...شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید...

چشمانش را باز كرد..دكتر بالای سرش بود.به دكتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دكتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت كنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاكت دیده نمیشد. بازش كرد و درون آن چنین نوشته شده بود:



سلام عزیزم.الان كه این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش كه بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری كه قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این كارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)


دختر نمیتوانست باور كند..اون این كارو كرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..
آرام اسم پسر را صدا كرد و قطره های اشك روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نكردم...

نگارش در تاريخ پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط FARSHAD

 

سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟

هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا ۳ روز بود با کسی حرف نزده  بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و

گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟

لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟

دوباره یه نیشخند زدو گفت:عشق… ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو دیدی که بهت بگه عشق چیه؟

معلم مکث کردو جواب داد:خب نه ولی الان دارم از تو می پرسم

لنا گفت:بچه ها بذارید یه داستانی رو از عشق براتون تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی شفاهیشو حفظ کنید

و ادامه داد:من شخصی رو دوست داشتم و دارم از وقتی که عاشقش شدم با خودم عهد بستم که تا وقتی که نفهمیدم از من متنفره بجز اون شخص دیگه ای رو توی دلم راه ندم برای یه دختر بچه خیلی سخته که به یه چنین عهدی عمل کنه. گریه های شبانه  و دور از چشم بقیه به طوریکه بالشم خیس می شد اما دوسش داشتم بیشتر از هر چیز و هر کسی حاضر بودم هر کاری براش بکنم هر کاری…

من تا مدتی پیش نمی دونستم که اونم منو دوست داره ولی یه مدت پیش فهمیدم اون حتی قبل ازینکه من عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزای قشنگی بود  sms بازی های شبانه صحبت های یواشکی ما باهم خیلی خوب بودیم عاشق هم دیگه بودیم از ته قلب همدیگرو دوست داشتیم و هر کاری برای هم می کردیم من چند بار دستشو گرفتم یعنی اون دست منو گرفت خیلی گرم بودن عشق یعنی توی سردترین هوا با گرمی وجود یکی گرم بشی عشق یعنی حاضر باشی همه چیزتو به خاطرش از دست بدی عشق یعنی از هر چیزو هر کسی به خاطرش بگذری اون زمان خانواده های ما زیاد باهم خوب نبودن اما عشق من بهم گفت که دیگه طاقت ندارم و به پدرم موضوع رو گفت پدرم ازین موضوع خیلی ناراحت شد فکر نمی کرد توی این مدت بین ما یه چنین احساسی پدید بیاد ولی اومده بود پدرم می خواست عشق منو بزنه ولی من طاقت نداشتم نمی تونستم ببینم پدرم عشق منو می زنه رفتم جلوی دست پدرم و گفتم پدر منو بزن اونو ول کن خواهش می کنم بذار بره بعد بهش اشاره کردم که برو اون گفت لنا نه من نمی تونم بذارم که بجای من تورو بزنه من با یه لگد اونو به اونطرف تر پرتاب کردم و گفتم بخاطر من برو … و اون رفت و پدرم منرو به رگبار کتک بست عشق یعنی حاضر باشی هر سختی رو بخاطر راحتیش تحمل کنی.بعد از این موضوع عشق من رفت ما بهم قول داده بودیم که کسی رو توی زندگیمون راه ندیم اون رفت و از اون به بعد هیچکس ازش خبری نداشت اون فقط یه نامه برام فرستاد که توش نوشته شده بود: لنای عزیز همیشه دوست داشتم و دارم من تا آخرین ثانیه ی عمر به عهدم وفا می کنم منتظرت می مونم شاید ما توی این دنیا بهم نرسیم ولی بدون عاشقا تو اون دنیا بهم می رسن پس من زودتر می رمو اونجا منتظرت می مونم خدا نگهدار گلکم مواظب خودت باش

دوستدار توبهنام شاهي

لنا که صورتش از اشک خیس بود نگاهی به معلم کردو گفت: خب خانم معلم گمان می کنم جوابم واضح بود

معلم هم که به شدت گریه می کرد گفت:آره دخترم می تونی بشینی

لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گریه می کردن ناگهان در باز شد و ناظم مدرسه داخل شدو گفت: پدرو مادر لنا اومدن دنبال لنا برای مراسم ختم یکی از بستگان

لنا بلند شد و گفت: چه کسی ؟

ناظم جواب داد: نمی دونم یه پسر جوان

دستهای لنا شروع کرد به لرزیدن پاهاش دیگه توان ایستادن نداشت ناگهان روی زمین افتادو دیگه هم بلند نشد

آره لنای قصه ی ما رفته بود رفته بود پیش عشقش ومن مطمئنم اون دوتا توی اون دنیا بهم رسیدن…

لنا همیشه این شعرو تکرار می کرد

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟       خواهان کسی باش که خواهان تو باشد

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟          آغاز کسی باش که پایان تو باشد

 

نگارش در تاريخ پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط FARSHAD
دوستم تعریف می‌کرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل، جای این که از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت:

جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه!

این‌طوری تعریف می‌کنه:

من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی، ٢٠ کیلومتر از جاده دور شده بودم که یهو ماشینم خاموش شد و هر کاری کردم روشن نمیشد.

وسط جنگل، داره شب میشه، نم بارون هم گرفت.

اومدم بیرون یکمی با موتور ور رفتم دیدم نه می‌بینم، نه از موتور ماشین سر در می‌آرم!

راه افتادم تو دل جنگل، راست جاده خاکی رو گرفتم و مسیرم رو ادامه دادم.

دیگه بارون حسابی تند شده بود.

با یه صدایی برگشتم، دیدم یه ماشین خیلی آرام و بی‌صدا بغل دستم وایساد.

من هم بی‌معطلی پریدم توش.

این قدر خیس شده بودم که به فکر این که توی ماشینو نیگا کنم هم نبودم.

وقتی روی صندلی عقب جا گرفتم، سرم رو آوردم بالا واسه تشکر، دیدم هیشکی پشت فرمون و صندلی جلو نیست!

خیلی ترسیدم.







داشتم به خودم می‌اومدم که ماشین یهو همون طور بی‌صدا راه افتاد. هنوز خودم رو جفت و جور نکرده بودم که تو یه نور رعد و برق دیدم یه پیچ جلومونه!

تمام تنم یخ کرده بود. نمی‌تونستم حتی جیغ بکشم. ماشین هم همین طور داشت می‌رفت طرف دره.

تو لحظه‌های آخر خودم رو به خدا این قدر نزدیک دیدم که بابا بزرگ خدا بیامرزم اومد جلو چشمم. اون موقع یهو، یه دست از بیرون پنجره، اومد تو و فرمون رو چرخوند به سمت جاده.

نفهمیدم چه مدت گذشت تا به خودم اومدم. ولی هر دفعه که ماشین به سمت دره یا کوه می‌رفت، یه دست می‌اومد و فرمون رو می‌پیچوند.

از دور یه نوری رو دیدم و حتی یک ثانیه هم تردید به خودم راه ندادم. در رو باز کردم و خودم رو انداختم بیرون. این قدر تند می‌دویدم که هوا کم آورده بودم.

دویدم به سمت آبادی که نور ازش می‌اومد. رفتم توی قهوه خونه و ولو شدم رو زمین، بعد از این که به هوش اومدم جریان رو تعریف کردم.

وقتی تموم شد، تا چند ثانیه همه ساکت بودند، یهو در قهوه خونه باز شد و دو نفر خیس اومدن تو،

یکیشون داد زد: ممد نیگا! این همون احمقیه که وقتی ما داشتیم ماشینو هل می‎دادیم سوار ماشین ما شده بود.
نگارش در تاريخ پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط FARSHAD
خانم حمیدی برای دیدن پسرش مسعود ، به محل تحصیل او یعنی لندن آمده بود او در آنجا متوجه شد که پسرش با یک دختر به نام ویکی هم اتاقی شده کاری از دست خانم حمیدی بر نمی آمد و از طرفی هم اتاقی مسعود هم خیلی خوشگل بود.

او به رابطه میان آن دو مشکوک شده بود و این موضوع باعث کنجکاوی بیشتر او می شد. مسعود که فکر مادرش را خوانده بود به مادرش گفت میدانم که شما چه فکری می کنید ، اما من به شما اطمینان می دهم که من و ویکی فقط هم اتاقی هستیم

‎ حدود یک هفته بعد ویکی پیش مسعود آمد و گفت : ” از وقتی که مادرت از اینجا رفته ، قندان نقره ای من گم شده ، تو فکر نمی کنی که او قندان را برداشته باشد؟ مسعود گفت : خب، من شک دارم ، اما برای اطمینان به او ایمیل خواهم زد‎.

‎او در ایمیل خود نوشت :مادر عزیزم، من نمی گم که شما قندان را از خانه من برداشتید، و در ضمن نمی گم که شما آن را برنداشتید . اما در هر صورت واقعیت این است که قندان از وقتی که شما به تهران برگشتید گم شده

با عشق، مسعود ‎

روز بعد مسعود یک ایمیل به این مضمون از مادرش دریافت کرد : پسر عزیزم من نمیگم تو با ویکی رابطه داری و در ضمن نمیگم که تو باهاش رابطه نداری اما در هر صورت واقعیت این است که اگر او در تختخواب خودش می خوابید ، حتما تا الان قندان را پیدا کرده بود‎.

با عشق ، مامان
نگارش در تاريخ چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط FARSHAD

ما نسل بوسه های خیابانی هستیم

 نسل خوابیدن اس ام اسى

 نسل درد دل باغریبه های مجازی

 نسل غیرت روی خواهر،روشنفکری روی دختر همسایه

 نسل کادوهای یواشکی

 نسل شارژ های اینترنتی

  نسل جمله های کوروش و دکتر شریعتی

 نسل دفاع ازفاحشه ها

 نسل ترس از رقص نور ماشین پلیس

 نسل سوخته

نسل من وتو یادمان باشد،هنگامی که دوباره به جهنم رفتیم

 بین عذاب هایمان ، مدام بگوییم ، یادش بخیر‏

دنیای ما هم همین طور بود

 مثل جهنم

 
نگارش در تاريخ چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط FARSHAD

 

نگارش در تاريخ چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط FARSHAD
 
 
نگارش در تاريخ چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط FARSHAD
کری خوانی یک پرسپولیسی و استقلالی{-68-}" http:="" facenama.com="" i="" icons="" s708.gif="" alt="{-68-}">" src="i/icons/s708.gif" alt="" original-title="{-68-}" http:="" facenama.com="" i="" icons="" s708.gif="" alt="{-68-}">" src="i/icons/s708.gif" alt="{-68-}" src="i/icons/s708.gif" alt="{-68-}">">" style="margin: 0px; padding: 0px; font-size: 9pt; border: 0px solid rgb(255, 255, 255); max-width: 400px;">

استقلال: ما ٢٤ تا برديم شما ١٨ بار . پرسپولیس: آخه برداي شما از وقتي تاج بوديد حساب ميشه اگه ما هم بردامون از وقتي شاهين بوديم حساب بشه خيلي زير مايين . استقلال : علی سامره ثانيه ٣٠ بهتون گل زد . پرسپولیس:به جاش بهترين گلزن دربي پرسپولیسيه ( ايرانپاك : ٧ گل ) استقلال: ما رفت و برگشت برديمتون . پرسپولیس: ماهم رفت و برگشت برديمتون ولي نه به كمك داور . استقلال: ما دو بار قهرمان آسيا شديم شما حتي يه بارم به نيمه نهايي نرسيديد . پرسپولیس: اين ديگه از بي سوادي شما كيسه كشاست كه نميدونيد ما هم دو بار به فينال رسيديم . استقلال: ما از الغرافه ٥ تا نخورديم. پرسپولیس: از ما كه ٦ تا خورديد . استقلال: ما زودترين گل تاريخ ليگ برترو تو ٨ ثانيه از مس سرچشمه نخورديم . پرسپولیس: ما هم تو ده دقيقه از يه تيم ده نفره از يه نفر سه تا گل به سه شكل مختلف نخورديم. استقلال: ما پر افتخار ترين تيم آسياييم . پرسپولیس: اولا پر افتخار ترين تيم آسيا پوهانگ استيلرز كره جنوبيه دوما ما هم پر طرفدار ترين تيم آسياييم . استقلال : ما ديگه افتخارامون ته كشيد. پرسپولیس: تيم ما ٢ هتريكي تو دربي داره . استقلال : ........ پرسپوليس: تيم ما سه تا از بازيكناش مرد سال فوتبال آسيا شدن. استقلال : ........ پرسپولیس: تيم ما بيشترين لژيونروتو آسيا داشته . استقلال: ....... پرسپولیس: آقاي گل جهان پرسپولیسه . استقلال: ......... پرسپولیس :اسطوره ي ما علي دايي به ميلان و چلسي تو ليگ قهرمانان گل زده مهدوي كيا هم به يوونتوس گل زده . استقلال: بابام صدام كرد باي
نگارش در تاريخ چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط FARSHAD

in rooz ha hame pers

polisian... shoma chetor???!!! x

نگارش در تاريخ چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط FARSHAD
 
پرسپولیسی ام
روزگارم سرخ است
تکه قلبی دارم،ان هم سرخ است
تیمی دارم،بهتر از استقلال
خونی،بهتر از اب روان
من هوادارم
قبله ام یک گل سرخ
جانمازم عشق سرخ
همه ذرات وجودم متبلور شده از سرخی
پرسپولیس تیمی نیست،که به اسانی از یاد من و تو برود
پرسپولیس مجذور عشق است
پرسپولیس،رنگ سرخی است به توان بی نهایت
پرسپولیس،ضرب دل سرخ من و توست
پرسپولیس،هندسه فریاد سرخ است
هرکجاهستم باشم،پرسپولیس مال من است
بردها،طوفانها،فریادها مال من است
چه اهمیت دارد
گاه اگرمیبازد،مهم عشقی است که در قلب من و تو جاری است
من نمی دانم
که چرامیگویند:اب ابی است،یاکه دریا ابی است
و چرا در دل ما طوفان سرخی جاری است
لاله سرخ چه کم از ابی اسمان دارد
چشمهاراباید شست،جور دیگر باید دید
و نپرسیم چراخون سرخ است
بو کنیم گلهای سرخ را
و نپرسیم چرا قلب حقیقت سرخ است
کار مانیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخ شناور باشیم
اسمان را سرخ کنیم
ووقت غروب،دوباره متولدبشویم
کارماشاید این است
که میان گل سرخ ولاله قرمز
فریاد زنیم
من هوادارم
عشقم سرخ است...
نگارش در تاريخ چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط FARSHAD

 

نگارش در تاريخ پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط FARSHAD


نگارش در تاريخ چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط FARSHAD

روزی پسری ، دختری را دید که خیلی ساکت هست گفت :چراساکت

هستین باچشمانی پر از اشک دخترک  جواب داد: من عاشق پسری

هستم واون پسرنمیدونه من عاشقش هستم ،پسرک گفت :من هم

عاشق دختری هستم که خیلی همدیگر رودوست داریم و یک سالی

هست عاشق هم دیگه هستیم ،دخترک با چشمانی  پر از اشک به

پسرک گفت:خوش به حال تو.دخترک به پسرک گفت میتونیم باز

همدیگر روببینیم . پسرک جواب داد:بله با هم قرار گذاشتن

که روز پنج شنبه همدیگر رو ببینن .و پسرک رفت .دخترک تا

اون روز خیلی انتظارمیکشید.واون روز فرا رسیدو دخترک رفت

همون جاولی پسرک نیومد چون برای پسرک مهمون اومد نتونست

بره .دخترک ناراحت رفت خونه .و چند روز بعد پسرک و  

دخترک همدیگررو دیدن دخترک با چشمانی پر ازاشک اومد پیش

پسر و به پسر گفت چرا اون روز نیومدی، پسر جواب داد مهمون

اومد نتونستم بیام شرمنده....دخترک گفت :میخوام یه چیزی

رو بهت بگم.پسر گفت بگومیشنوم.دخترک گفت من عاشقت شدم .در

حالی که پسرک عاشق دختر دیگری بود و دید دخترک  بعد اون

روزخوشحالی در چشماش دیده میشه درخواست دخترک را رد نکرد.

پسرک شماره ای به دخترک داد گفت هر وقت خواستی به این

شماره زنگ بزن.دخترک بعد از چند روز به پسرک زنگ زدو پشت

گوشی گریه میکرد پسرک گفت چی شده گفت عشقم کجا بودی دلم

برات تنگ شده اگه یه روز صداتو نشنوم میمیرم.دخترک هر

روز به پسرک زنگ میزد و با پسرک درد و دل میکرد و به پسرک

میگفت عاشقشه و دوسش داره و تا آخرش باهاشه . در حالی که

پسرک اون روزا هنوز معنی عشق رو نفهمیده بود . و همیشه

عشق رو مسخره میدونست.روزی دخترک برای پسرک sms داد و 

برای پسرک نوشته بود هیچ وقت توی هیچ شرایطی تنهام نذار

پسرک هم در جواب براش sms  داد من هیچ وقت تو رو تنها

نمیذارم فراموش نمیکنم حتی اگه تو منو تنها بزاری و

فراموشم کنی .پسرک یه روز نشسته بود یکدفعه sms  از طرف

دختره براش اومد  دخترک نوشته بود :لطفا  تو رو خدا

مزاحمم نشید پسرک وقتی sms  رو میخوند بغض جلوی چشماشو

گرفته بود دخترک چرا بهش گفته مزاحمش نشه اخه اون که کاری

نکرده بود. پسرک به خاطر دخترک از عشقش که یک سال با هاش

بود گذشته بود به خاطر اینکه دخترک شاد بشه از عشقش

گذشت .و اینطوری شد که دختری که روزی میگفت عاشق پسره

و دوسش داره و تنهاش نمیذاره ولش کرد و رفت. پسرک بعد از

اون اصلا زندگي براش  ديگه معنايي نداره و پسرك هنوز منتظر

دخترك هست تا اون از اون خبري بشه ولي دخترك پسرك را

فراموش کرده پسرك هر روز براي اون مثل يك سال ميگذره كه

ايا دخترك برميگرده ايا اون كسي كه ميگفت دوست دارم 

عاشقتم هميشه و همه جا تا اخر باهاتم برميگرده پسرك  هر

روز حالش بد تر ميشه  چون عشقش تركش كرده و رفته پسرك

تنها سوالي كه توي دلش باقي مونده اين هست كه چرارفت .

پسرك بازيچه دست اين و اون شد و اين شد سرنوشت اين پسرك

18 ساله كه هيشكي باورش نداشت دوسش نداشت . پسرك خواب به

چشماش نمياد هر شب جز اشك و غم و غصه كاري از دستش ساخته

نيست.

 دخترك كسي نيست جز دختری از ديار اصفهان

نگارش در تاريخ چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط FARSHAD

برو ...

آن شب شب نحسی بود ...

با او تماس گرفت : چرا ؟ مگه من چی کار کردم ؟

دختر در جوابش : تو ... نه عزیزم تو خیلی پاکی ... ولی من ... تو لیاقتت بیشتر از منه ...

گفت : این حرفا چیه ؟ تو می دونی یا من ؟ من دوست دارم ... به خدا بدون تو می میرم ...

دختر گفت : این از اون دروغا بودا ... ولم کن ... ازت خسته شدم ... تو زیادی عاشقی ...

پسر : مگه بده آدم عاشق باشه ... ؟

دختر : آره واسه من بده ... عشق دروغه ...

پسر : نه به خدا من عاشقتم ...

دختر : ولم کن حوصلتو ندارم ...

پسر آهی کشید و گفت نه تو رو خدا نمی خوام از دستت بدم ...

صدای قطع شدن مکالمه آمد ...


تازه به خانه رسیده بود ... وارد اتاقش شد و با دیدن عکس او در پشت زمینه ی کامپیوترش ، اشکش جاری شد ...

آهنگ مورد علاقه ی او را گذاشت تا پخش شود ...

به اواسط آهنگ رسیده بود که بغضش ترکید ...

بود و نبودم ... همه وجودم ... آروم جونم ... واست می خونم ... دل نگرونم اگه نباشی بدون چشمات مگه میتونم ؟

گرمی دستات ... برق اون نگاه ... یادم نمیره طعم بوسه هات ... کاشکی بدونی اگه نباشی ... می شکنه قلبم بی تو و صدات ...

و می گریست ...

بدون شام خوردن به رختخواب رفت ... و با فکر او به خواب ...

ساعت 3:12 بامداد بود ... از جا پرید ... خواب او را دیده بود ...

بلند شد و روی تختش نشست ... به بی معنی بودن زندگی بدون او پی برده بود ...

نمی خواست دیگر با هیچ کسی باشد ... پیامکی ارسال کرد :

" الان که این پیامک رو می خونی جسمم با تو غریبه شده ولی بدون روحم همیشه دوست داره ، دیدار به روز بیداری بدن ها ... دوستت دارم ... بای "


به بیرون از اتاقش رفت ... داخل آشپز خانه شد ...

پنجره ی آشپز خانه به اندازه ی او بزرگ بود ...

داخل کوچه را نگاهی کرد ...

سکوت در کوچه ی ساختمانشان فریاد می کشید ...

پنجره را باز کرد ...






با باز شدن پنجره ، شب به داخل خانه نفوذ کرد ...

پاهایش را از پنجره بیرون گذاشت ... و بدنش هنوز لب پنجره بود ...

و وداع کرد ...

صدایی سرد از کوچه آمد ... ساعت 3:34 دقیقه بامداد بود ... جسمی به پایین افتاده بود ...

نخواست مزاحم کسی بشود برای همین نیمه شب را انتخاب کرد ...

و روحش به آرامش ابدی رسید و جسمش نسیب خاک شد ... همانطور که از خاک آمده بود ...


صبح مادرش قبل از اینکه به آشپز خانه برسد داخل اتاق پسر شد ...

پسر را نیافت ...




ولی گوشی او را در حال زنگ خوردن دید ...

تماس هایی پشت سر هم و بی وقفه از یک دختر ...

و ده ها پیام یکسان در گوشی دید که تازه از طرف دختر ارسال شده بودند :

" نه تورو خدا نه ... نمی خوام دیگه ازت جدا باشم .... فکر کن حرفای دیشبم فقط یه شوخی بود ...

تورو خدا ازم جدا نشو .... بخدا منم دوستت دارم "

زمان ارسال پیام ساعت 3:35 دقیقه ی بامداد بود ...





و مادر ... وارد آشپز خانه شد ... طبق عادت از پنجره به پایین نگاهی کرد ....

نگارش در تاريخ چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط FARSHAD

وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود


که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد


.

به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم

که عشقش متعلق به من باشه . اما اون
...
توجهی به این مساله نمیکرد


.

آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست .



من جزومو بهش دادم .بهم گفت:"متشکرم


".

میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام



فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم



..... علتش رو نمیدونم


.


تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش



قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش.



نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم.

وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم. تمام فکرم



متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که



عشقش متعلق به من باشه. بعد از 2 ساعت دیدن فیلم و



خوردن 3 بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه



، به من نگاه کرد و گفت :"متشکرم


" .

میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی



خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم



. اما... من خیلی خجالتی هستم


.....
علتش رو نمیدونم


.


روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت



:"قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد


" .

من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم



که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم



با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه "خواهر و برادر"



. ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید .

من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم



، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان



همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق



به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این



رو میدونستم ، به من گفت :"متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم


" .

میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی



" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم


.


یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال ... قبل از

اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا



رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته



ها روی صحنه رفته بو
د



تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه
.
اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ،

قبل از اینکه کسی خونه بره به سمت من اومد ،



با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با گریه منو



در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم



گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم


.

میخوام بهش بگم ،



میخوام که بدونه



، من



نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما


.
..
من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم


.


نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون



دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که "بله



" رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای



ازدواج کرد. من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه.

اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ،

اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت " تو اومدی ؟ متشکرم


"

میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط



"داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی

هستم ..... علتش رو نمیدونم


.


سالهای خیلی زیادی گذشت



.
به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی



خودش میدونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان



دوران تحصیلش دور تابوت هستند ، یه نفر داره دفتر



خاطراتش رو میخونه ، دختری که در دوران



تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود


:
"
تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای



من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو



میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که



نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم.



اما .... من خجالتی ام ... نمی‌دونم ... همیشه آرزو



داشتم که به من بگه دوستم داره


. ....


ای کاش این کار رو کرده بودم
نگارش در تاريخ چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط FARSHAD
شما متولد چه ماهی هستین ؟

فروردین : بد کینه
اردیبهشت : داغون
خرداد : نا امید
...
تیر : دو دره باز
مرداد : گناه کار
شهریور : زیبا .جذاب . بامرام. خوش تیپ. مهربان . با معرفت، باگذشت، با تدبیر، یک مدیر موفق،آینده نگر ،اصن عـــالی، هر چی بگم کم گفتم، همه چی تمووووم ،فوق العادست این بشر.....♥♥♥

مهر : خود خاه
ابان : قابل تحمل
اذر : بداخلاق

دی : افتضاح
بهمن : دم دمی
اسفند: :| قاتل
بخدا مدیونین فک کنین شهریور ماهیم من :|
.

 
نگارش در تاريخ دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط FARSHAD
:D
 
یه سوال؟{-27-}

عکس در حال بارگذاری است. لطفا چند لحظه صبر کنید.
نگارش در تاريخ دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط FARSHAD
این ی سوال با حال وخوب {-7-}{-7-}
تیکه کلامت چی هست {-36-}{-30-}
بازنشر یادت نره {-7-}{-35-}
نگارش در تاريخ دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط FARSHAD
 صیاد کـﮧ تو باشـے طعمـﮧ نمـے خواهم

کافیست صـدایم کنے !

شعرها و عکس های عاشقانه بهارجون
نگارش در تاريخ دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط FARSHAD

ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﺟﻨﮓ بشه 

ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﻫﺎ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﺩﺷﻤﻦ 

ﻋﻠﯿﺸﻤﺲ : ﺑﺪﻩ ﺍﻭﻥ ﮐﻼﺷﯿﻨﮑﻮﻑُ ﺩﺳﺖ ﻋﻠﯿﺸﻤﺲ ﮐُﭙﻠﯽِ ﻣﻮﯼ ﻓُﮑﻠﯽ.

ﯾﺎﺱ : ﻣﻦ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺗﯿﺮﺍ ﺩﺭﺩﻡ ﺑﮕﯿﺮﻩ ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﺯﺧﻤﯿﺎﺭﻭ ﮐﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﮔﺮﺩﻥ ﺑﮕﯿﺮﻩ.

ﺳﯿﺎﻭﺵ ﻗﻤﯿﺸﯽ : ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﯾﻨﻢ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺗﻮﯼ ﺟﺒﻬﻪ ﺑﺒﯿﻨﻢ ، ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻤﻮﻧﻢ ﺗﺎ ﺟﻨﺎﺯﺗﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ.

ﺳﺎﺳﯽ ﻣﺎﻧﮑﻦ : ﻧﺎﺭﻧﺠﮑﺎ ﮐﻮﻭﻭﻭﻭﺟﺎ ﺍَﻥ ؟ ﺩﻧﺒﺎﻟﻪ ﺩﺍﻣﻦِ ﮐﻮﺗﺎﻫﻦ.

ﻫﯿﭽﮑﺲ : ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﻡ ﺗﺎﻧﮑﺎ ﺑﺎﻻ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﯾﺎﺳﺮ ﯾﺎﺳﺮ ﻣﺮﮐﺰ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ.

ﺗﻬﯽ : ﮐـُﻠﺖِ ﻣﻦ ﮔﻢ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﯾﮏ ﺧﺸﺎﺑﻪ.

ﺯﺩﺑﺎﺯﯼ : ﺟﺒﻬﻪ ﻣﺎﻝ ﻣﻨﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﻣﺎﻝ ﻣﻨﻪ.

تتلو : o0o0o0o0o0oo0o0o0 {-88-}

نگارش در تاريخ دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط FARSHAD

من یادمه ما که بچه بودیم زمستونا ساعت۹ باید قصه شب گوش میکردیم(گنجشک لالا،سنجاب لالا) ۹:۳۰ باید صدای خرناس ازمون بلند میشد،صبح اگه برف اومده بود رادیورو روشن میکردیم ببینیم مدرسه تعطیله یانه.حالا بچه های الان تا۱نصفه شب پای پرشین تون میشینن،صبح اگه برف بود با موبایل خودشون زنگ میزنن به الهام جون(اسمه معلمه که همینطوری تو کلاس صداش میزنن)ما نمیایم مدرسه یه وقت پا نشی بری مدزسه الاف شی،بمون خونه به زندگیت برس،به جان هانی دیدم که میگم.

 
نگارش در تاريخ دو شنبه 2 ارديبهشت 1392برچسب:, توسط FARSHAD

یه آدمایی هستن که همیشه با حوصله جواب اس ام اساتو میدن...
هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ میگن خوبم..
وقتی میبینن یه گنجشک داره رو زمین دنبال غذا میگرده,
راهشون رو کج میکنن از یه طرف دیگه میرن که اون نپره...
...
... ... همینایی که تو سرما اگه یخ ام بزنن, دستتو ول نمیکنن بزارن تو جیبشون...
آدمایی که از بغل کردن بیشتر آرامش میگیرن تا از س_ک_س
اونایی که تو تلفن یهویی ساکت میشن
اینایی که همیشه میخندن
اینایی که
تو چله زمستون پیشنهاد بستنی خوردن میدن
همونایین که براتون حاضرن هرکاری بکنن
اینا فرشتن ...
تو رو خدا اگه باهاشون میرید تو رابطه, اذیتشون نکنین ...
تنهاشون نزارین ؛ داغون میشن ... !!!

نگارش در تاريخ شنبه 31 فروردين 1392برچسب:, توسط FARSHAD
شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه....
واقعا دردناک بود حتما بقیشو بخون!!!!
قسم میخورم اگه به عشقم نرسیدم....

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوتدارند به این صحنه نگاه می کنند. کناردست مریم یه کاغذ هست، یهکاغذی کهبا خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ رابر میداره،بازش می کنه و می خونه :
سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجاآخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشهآرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.
دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف میزنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، توهم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره میلرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون،یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش.
یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشتکه دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام.روزی که بابام ما را از شهر و دیار آوارهکرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت.دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ….
پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدرعلی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو همگره خورد نگاهی که خیلی حرفها توشبود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بودکه بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگهدو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه دامادنگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند 
نگارش در تاريخ یک شنبه 25 فروردين 1392برچسب:, توسط FARSHAD

دوست دختر موجودی زنده و بسیار زیبا با مشخصه های

زیر که شناسایی آن به راحتی امکان پذیر است

1.     مانتو جین کوتاه وتنگ

2.     شلوار از این کوتاها

3.     سایه چشم بنفش (که با رنگ جیغشان ست باشد)

4.     ابروی تراشیده و تاتو شده

5.     لنز زیبایی آبی یا سبز

6.     زلف طلایی مش شده

·        و... که اهل فن خودشون میدوننbb7.gif

هر جا از اینا دیدید بدانید که دوست دختر کسی است.

پس چشمتان را درویش نموده و رد شوید

تا زنگ نزده به دوست پسرش و او نیز بیاید

شکمتان را سفره نماید.

این موجودات دوست داشتنی غالبا کنار خیابانها ،

در کافی شاپ ها و پارک ها به وفور یافت میشود.

·        مواد لازم برای بدست آوردن دوست دختر:

·        یک عدد کاغذ a4

·        یک عدد خودکار

·        همینا کافیه

    طرز تهیه:

ابتدا خودکار را برداشته و یک عدد 5

خیلی بزرگ روی کاغذ میرسمیم.

سپس کاغذ را 180 درجه میچرخانیم تا نوک 5

به طرف پائین باشد.

سپس یک پاره خط اوریب روی این 5 نگون بخت

مادر مرده واژگون شده میکشیم

و روی نوک بالایی پاره خط یک عدد 8 کوچک میکشیم

که مثلا تیره.

سپس زیر آن مینویسیم:be7.gif

بخدا تو تنها عشق منی

(فقط مواظب باشید خدا نزند تو کمرتان)

حالا کار شما کامل شده آن را با یه شاخه گل

صورتی تقدیم یکی از آن موجودات کنید.

bd2.gif

به احتمال زیاد اینی که کشیدید تاثیر بسزایی

در تحریک احساسات و عواطف جنس لطیف دارد

البته احتمالهای فراوان دیگری نیز وجود دارد مانند:

(a)   در آوردن لنگه کفش و پرتاپ به سوی

شما توسط جنس لطیف

(b) جویده شدن خرخره شما توسط همان جنس

(c)  زنگ زدن به 110 توسط او

(d) جیغ زدن

(e)  نثار کردن آپدیت ترین فحشها

(f)   و...

این دیگر با شانس شما رابطه مستقیم دارد

 

این موجود زیبا بسیار حساس بوده و باید

پس از بدست آوردن او کاملا مواظبش باشید

تا خدای نکرده احساساتش جریحه دار نشود

و از این موقع به بعد هست که خالی شدن جیب

و هزار جور بدبختی های دیگر شروع میشود

دوست دختر جدیدتون مبارک.bonheur.gif

نگارش در تاريخ شنبه 24 فروردين 1392برچسب:, توسط FARSHAD

 

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد